جدول جو
جدول جو

معنی شاه ارمن - جستجوی لغت در جدول جو

شاه ارمن
(هَِ اَ مَ)
لقب ابوالفتح موسی بن ملک العادل ابوبکر بن ایوب. این لقب در تاریخ 625 ه. ق. بر روی اسطرلاب سوریا منقوش گردیده است. مؤلف جواهر السکوک نویسد: پس از مرگ ملک عادل ابوبکر هر یک از فرزندانش به ناحیه ای از متصرفی او رفتند. کامل محمد در مصر و ملک عظیم عیسی به دمشق و ملک اشرف موسی شاه ارمن به حلب رفت و شاه ارمن مزبور ممدوح قاضی کمال الدین ابن النبیه باشد. و مادح در قصیده ای گوید:
والشراب اصفر و احمر کنورات
شاه ارمن ذاملک بحال جمالوا.
رجوع به الالقاب الاسلامیه ص 353 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاه پرم
تصویر شاه پرم
ریحان، از سبزی های خوردنی خوشبو با ساقۀ نازک و برگ های درشت بیضی که به صورت خام خورده می شود، شاه سپرغم، نازبو، ضومران، اسپرغم، شاه اسپرم، ونجنک، شاسپرم، اسفرغم، سپرهم، اسفرم، شاه سپرم، شاه اسپرغم، سپرغم، ضیمران، اسپرم، سپرم
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ ءَ مَ)
نام افراد سلسله ای که در ارمنستان فرمانروایی داشتند و بدست ایوبیان منقرض گردیدند. لین پول در طبقات سلاطین اسلام و نیز تاریخ کرد آورده است: هنگامی که شکمان (سقمان) که اورا بمناسبت نام مخدومش قطب الدین اسماعیل حکمران سلجوقی مرند آذربایجان قطبی میخواندند در سال 493 هجری قمری 1100 میلادی شهر خلاط را در ارمنیه از بنی مروان گرفت وبساط آنها را برچید فرزندان و ممالیک ایشان مدت یک قرن در این ناحیه حکومت میکردند تا آنکه ایوبیان در سال 604 هجری قمری 1207 میلادی ایشان را از میان برداشتند. (طبقات سلاطین اسلام ص 152) (تاریخ کرد ص 192). و مقصود از ارمن منطقۀ خلاط و اعمال آن باشد که آن را به ارمینیۀ کبری نیز خوانند و شاه ارمن لقبی بوده است کسی را که بر این منطقه حکومت میکرده است. چنانکه ابوشامه در کتاب ’الروضتین’ گوید: که نورالدین پس از جنگ دمیاط در سال 565 هجری قمری عماد را به خلاط و حاکم آن فرستاد و در آن هنگام ظهیرالدین سکمان معروف به شاه ارمن آنجا حاکم بود. (از الالقاب الاسلامیه ص 352)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
زردآلوی نوری. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
دهی از بخش دره شهر شهرستان ایلام. دارای 448 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان ارزوئیه بخش بافت شهرستان سیرجان، دارای 50 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
ارش بزرگ که معادل پنج ارش از سر انگشتان تا آرنج است. (فرهنگ نظام). شاه رش. ارش. باز. بازه. باژ. باع. رش و قلاج. (برهان قاطع). و رجوع به شاه رش و ارش شود
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
مخفف شاه اسپرم است و آن ریحانی باشد کوچک برگ و عربان ضیمران خوانند. (برهان قاطع). رجوع به شاه سپرم شود
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
دهی از دهستان رودشت بخش کوهپایۀ شهرستان اصفهان. دارای 71 تن سکنه. آب آن از زاینده رود. محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا